مرا دلیست گرفتار خطهٔ شیراز


ز من بریده و خو کرده با تنعم و ناز

خوش ایستاده و با لعل دلبران در عشق


طرب گزیده و با جور نیکوان دمساز

گهی به کوی خرابات با مغان همدم


گهی معاشر و گه رند و گاه شاهدباز

همیشه بر در میخانه میکند مسکن


مدام بر سر میخانه میکند پرواز

به روی لاله رخانش گمانهای نکو


به زلف سرو قدانش امیدهای دراز

شده برابر چشمش همیشه گوشه نشین


مدام در خم محراب ابروئی به نماز

امیدوار چنانم که آن خجسته دیار


به فر دولت سلطان اویس بینم باز

معز دولت و دین تاجبخش ملک ستان


خدایگان جهان پادشاه بنده نواز

عبید وار هر آنکس که هست در عالم


دعای دولت او میکند به صدق و نیاز